خاطره اي از شهيد بابايي در ماه مبارك رمضان
تاريخ : 25 / 4 / 1392برچسب:ارتش,هوایی,بسیج مردمی, | 23:12 | نویسنده : بسیجیان ارتش

ارتش  

پایگاه مردمی ارتش جمهوری اسلامی ایران:

خاطره اي از شهيد بابايي در ماه مبارك رمضان

پایگاه مردمی ارتش-سركار خانم اقدس بابايي، خواهر گرامي شهيد سرلشگر عباس بابايي نقل مي كنند:

در سال 1353 همراه همسرم (آقاي سعيدنيا) كه از كاركنان نيروي هوايي ارتش بودند؛ در منازل سازماني پايگاه دزفول زندگي مي كرديم. حدود دو سال مي شد كه عباس از آمريكا برگشته بود و به منظور گذراندن دوره تكميلي خلباني هواپيماي اف 5 به پايگاه ذزفول منتقل شده بود.

در آن زمان او هنوز ازدواج نكرده و بيشتر وقتها در كنار ما بود.

به ياد دارم روزي از روزهاي ماه مبارك رمضان بود و طبق معمول عباس صبح قبل از رفتن به محل كار به خانه ما آمد. چهره اش را غم و اندوه پوشانده بود و ناراحت به نظر مي رسيد. وقتي دليل آن را جويا شدم، با افسردگي گفت:

-         نمي دانم چه كار كنم؟ به من دستور داده اند كه امروز را روزه نگيرم.

-         با شگفتي پرسيدم:

-         براي چه؟

-         عباس ادامه داد:

-         يكي از ژنرالهاي آمريكايي به پايگاه آمده و قرار گذاشته است تا امروز ناهار را در باشگاه افسران و با خلبانان بخورد؛ به همين خاطر فرمانده پايگاه به خلبانان دستور داده تا امروز را روزه نگيرند.

او را دلداري دادم و گفتم:

-         عباس جان! خدا بزرگ است. شايد تا ظهر تصميمشان عوض شد.

او درحالي كه افسرده و غمگين خانه را ترك مي كرد، رو به من كرد و گفت:

-         خدا كند همانطور كه تو مي گويي بشود.

ساعت سه بعد از ظهر بود كه عباس به منزل ما آمد. او خيلي خوشحال به نظر مي رسيد. با ديدن من گفت:

-         آباجي! هنوز روزه هستم.

من شگفت زده از او خواستم تا قضيه را برايم تعريف كند. عباس كمي به فكر فرو رفت و در حالي كه از پنجره به دور دست مي نگريست، آهي كشيد و گفت:

-         آباجي! ژنرالي كه قرار بود ناهار را با خلبانان بخورد، قبل از ظهر به هنگام پرواز با كايت در سد دزفول سقوط كرد و كشته شد.

 
وصيت نامه شهيد سرلشگر خلبان عباس بابايي:

اين و صيتنامه در ماه مبارك رمضان و در روز شهادت مولاي متقيان، امام علي (ع) توسط شهيد بابايي نوشته شده است:

بسم الله الرحمن الرحيم

انا لله و انا اليه راجعون

خدايا! خدايا! تو را جان مهدي (عج) تا انقلاب مهدي (عج) خميني را نگه دار.

به خدا قسم من از شهدا و خانواده هاي شهدا خجالت مي كشم تا وصيت نامه بنويسم.

حال سخنانم را براي خدا در چندجمله ان شاء الله خلاصه مي كنم.

خدايا! همسر و فرزندانم را به تو مي سپارم.

خدايا! من در اين دنيا چيزي ندارم و هرچه هست از آن توست.

پدر و مادر عزيزم! ما خيلي به اين انقلاب بدهكاريم.

 

عباس بابايي

22/4/1361 – بيست و يكم ماه مبارك رمضان

 

تنظيم: سروان شهروز عليمرداني

منبع: كتاب پرواز تا بي نهايت


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



  • یکتا گستر
  • قالب بلاگفا